عکس نوشته سید عرشی
12/65
جگرم سوخت دلم سوخت به سینه داغ است
مژه مژگانت به دل گشته که دل پر چاک است
هوش من رفت روان رفت دلم عاشق شد
جان من رفت دلم رفت سحر لاحق شد
من ز من رفت بدن رفت تمامم او شد
روح من رفت غمم رفت کمالم او شد
خال او مست چِشش مست تمام مستم کرد
حال با مستی دوباره این مرا هستم کرد
در رهش ساکت نماندم های و هویی شد مرا
خود دوباره آمد و دیگر سکوتی شد مرا
آن نگه روحم فنا داد و دوباره روح داد
من نفهمیدم چه شد باز او خودش مشروح داد
اسم من رفت شهرتم رفت سیّد عرشی شد
سیّدم رفت غمم رفت سیّد از او شد
سیّدعرشی
جگرم سوخت دلم سوخت به سینه داغ است
مژه مژگانت به دل گشته که دل پر چاک است
هوش من رفت روان رفت دلم عاشق شد
جان من رفت دلم رفت سحر لاحق شد
من ز من رفت بدن رفت تمامم او شد
روح من رفت غمم رفت کمالم او شد
خال او مست چِشش مست تمام مستم کرد
حال با مستی دوباره این مرا هستم کرد
در رهش ساکت نماندم های و هویی شد مرا
خود دوباره آمد و دیگر سکوتی شد مرا
آن نگه روحم فنا داد و دوباره روح داد
من نفهمیدم چه شد باز او خودش مشروح داد
اسم من رفت شهرتم رفت سیّد عرشی شد
سیّدم رفت غمم رفت سیّد از او شد
سیّدعرشی
- ۳۳۹
- ۰۱ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط